من اومدددددددددددددددددددددددددم
اینقدر خوشحالم که اومدم پیش شما دوستای گلم .ببخشید سلامم رو خوردم
سلااااااااااااااااااااااااااااام به شما دوستان گل خودم
دلم براتون یه ذره شده بود گفتم زود بیام اپ کنم
خب اینم از اموزشی چقدر خوش بود حیف که زود تمام شد
تازه داشتیم حال میکردیما اره دیگه پارتی کلفته اموزشی زود تمام کردیم
قابل توجه اونایی که زورشون میاد
.خب اینا رو بیخیال بزارید از اونجا بهتون بگم چی شد.ما رفتیم داخل پادگان چون اموزشی نداشتیم خواستن همون روز اول تقسیم کنن اما جناب سرهنگ نبودن تا روز بعد ما حالا به حساب خودمون پارتی پیدا کنیم برگردم شهر خودمون نگو که همه ملت پارتی بازی میکنن هیچی دیگه فردا سرهنگ اومد برا تقسیم نوبت شهر ما رسید 10نفری بلند شدیم رفتیم سرهنگ گفت ماشاا... بلاخره رفتیم دیدیم اسم سه نفر از قبل نوشتن اماده هست این تقسیم کردن هم الکیه.دیگه اونا رو فرستادن رفت ما موندیم.حالا ما هم اعصابمون خورده چرا ننداخته.بلاخره نوبت ما شد همبن جور با سرهنگ داشتیم حرف میزدیم دیدم برام نوشت که باید کجا برم خودم هنگ کردم از خنده داشتم میمردم.اگه گفتین کجا بود..........................تعداد ما هم که زیاد بود اومدم بیرون پیش بچه ها گفتن کجا انداخت همه از خنده روده بر شده بودن.نگفتین کجا باشه خودم میگم منو انداخت پیش اخوندا که به حسابا بسیج طلاب بود![]()
من که اعصابم خورد بود نمیدونستم بخندم یا ناراحت باشم اومدیم سربازای که اونجا بودن سوال کردیم اینجا که ما افتادیم چه جور جاییه کلی امیدوارمون کردن همه میگفتن افتادی هتل برو حال بلاخره هیچکی بدی اونجا را نگفت ما امیدوار شدیم.دیگه دیروز اومدم رفتم پیش اخوندام چه حالی بود سربازی که نیست جاتون خالی بهم گفتن برو خونه منم زود اومدم.حالا دیگه حساب کار دستتون اومد با یه حاجی اقا طرفین اینجا![]()
خب از همه دوستای گلی که اومده بودنو نیومده بودن تشکر میکنم مرسی همتون که تنها نگذاشته بودین![]()